يک قصه بيش نيست (5)


 

نويسنده:دکتر احمد محسني*




 

استادي مقلد
 

انگيزه ي امير خسرو در نظم داستان، تقليد بوده است و نو کردن سخن کهن. در اين تقليد امير خسرو، جز در نوآوري هاي ياد شده،پاي جاي پاي نظامي گذاشته است.حتي در بخش هاي الحاقي داستان،ازآن جمله «توحيد،نعت پيامبر (ص)، در سبب نظم کتاب، در نصيحت فرزند، در ستايش امير و شاهزاده زمان...»
- اولين عنوان در هر دو منظومه، اختصاص دارد و به توحيد خداوند:
نظامي چنين آغاز مي کند:

 

اين نام تو بهترين سر آغاز
بي نام تو نامه کي کنم باز؟(1)
و امير خسرو:
اي داده به دل خزينه ي راز
عقل از تو شده خزينه پرداز (2)

- هر دو با حرف ندا آغاز شده و افزون بر آن حرف روي و هجاي قافيه يکسان مي باشد.
- در بيت دوم، نظامي ترکيب «ديده گشايي» آورده و امير خسرو در بيت دوم منظومه، ترکيب «کارگشاي» را الگو سازي کرده و آنچه در ليلي و مجنون مي ديده ذهن و فکرش را رها نمي کرده است.
- نظامي در آغاز منظومه، اتمام و اکمال سخن را از خداوند مي خواند:

اي هيچ خطي نگشته ز اول
بي حجت نام تو مسجل(3)

و امير خسرو :
اي کرده ز گنج خانه ي راز
بر آدميان در سخن باز(4)

- بند اول را نظامي به گونه اي تمام مي کند که مقدمه و زمينه اي مي شود براي بند بعدي که ستايش پيامبر را اکرم (ص) است.

زان پيش کاجل فرا رسد تنگ
و ايام عنان ستاند از چنگ

ره باز ده از ره قبولم
بر روضه ي تربت رسولم (5)

و امير خسرو هم چنين مي کند:

کان دم که دلم ز تن بر آيد
با نام تو جان من برآيد

در جمله قدس بخش جايم
تا با تو به جانب تو آيم

در قربت حضرت مقدس
پيغمبر پاک رهبرم بس (6)

- نظامي بند پنجم کتاب را «به سبب نظم کتاب» اختصاص داده است. و امير خسرو هم عنواني از عناوين را چنين آورده است. «در سبب نظام اين جواهر و سر رشته ي دقت را در او کشيدن و در نظر جواهريان مبصر داشتن و قيمت عدل خواستن» در اين باب سخن سراي گنجه از گوشه نشيني خويش سخن مي گويد و به خود نهيب مي زند که تا کي گوشه نشيني و تنهايي و بيکاري.

در خاطرم اين که وقت کاري است
کاقبال رفيق و بخت ياري است

تا کي قفس تهي گزينم
وز شغل جهان تهي نشينم

سگ را که تهي بود تهيگاه
ناني نرسد تهي در اين راه (7)

اميرخسرو هم از روح القدس آواز مي شنود که:

آن خواجه که کاهي است خويش
کاهل تر از اوست آرزويش

جان کن که غرض به چنگ يابي
کان کن که گهر به سنگ يابي

اسبي که نه خانه خانه گردد
مستوجب تازيانه گردد (8)

اگر امير خسرو،چون نظامي در اين زمان تنهايي و غربت گزيده، تصادف بسيار جالبي است. اما به نظر مي رسد که پرداخت اين سخن درراستاي همان تقليد امير خسرو است و چون او به امر اميري نظم داستان را در پيش نگرفته، سروش غيبي را بيدارگر خويش مي داند.
- در پايان همين بند، نظامي تاريخ شروع کتاب را مي گويد و امير خسرو همين سخن را به همراه تعداد ابيات داستان مي آورد.
- « در نصيحت فرزند خويش» عنوان بند دهم ليلي و مجنون است. و امير خسرو همين عنوان را چنين مي آورد:
اين بند را نظامي چنين مي آغازد:

اي چارده ساله قره العين
بالغ نظر علوم کونين (9)

و امير خسرو:
اي چارده ماهه زرکاني
هم خضر و هم آب زندگاني (10)

الگوسازي کاملاً آشکار است. در ادامه نظامي مي گويد: آن روز که کودک هفت ساله بودي، به بازي و نشاط مشغول شدي، اما امروز که به چارده رسيدي بايد از غفلت و بي خبري دور شده،دانش،طلبي و بزرگي آموزي.
و امير خسرو به تقليد مي گويد:

از چارده بگذرد چو سالت
گردد مه چارده جمالت

بر نکته عقل دست سايي
بر گنج هنر گره گشايي (11)

او حتي در بکار بردن اين اعداد، نمي تواند پيروي را رها کند و مي بينيم چگونه همانندي را حفظ مي کند.
يکي از نصايح داستان سراي گنجه اين است:

در شعر مپيچ و در فن او
جون اکذب اوست احسن او

زين فن مطلب بلند نامي
کان ختم شده است بر نظامي

نظم ارجه به مرتبت بلند است
آن علم طلب که سودمند است(12)

و امير خسرو:
چون من نشوي که هر زماني
سازم به دروغ داستاني

من کين رقم از هنر گرفتم
زين کشته نگرچه بر گرفتم

تا تو چه کني مسي زر اندود
زان قبله زني چه با شدت سود(13)

با ذکر همين نمونه ها تقدم نظامي و پيروي استادانه از او آشکار مي شود. او آن چنان در اثر نظامي متحير مانده است.
که مي گويد:

زنده است به معني اوستادم
ور نيست منش حيات دادم

زنده است به معني اوستادم
ور نيست منش حيات دادم

مي داد چو نظم نامه را پيچ
باقي نگذاشت بهر ما هيچ (14)

آن بحر که بر لبش خسي نيست
محتاج ستايش کسي نيست (15)

«با اين وجود،بايد پذيرفت که امير خسرو به ياري طبع روان و قدرت ذهن و ذوق خداد داد و نيز به سبب اين که در محيط جديدي تربيت يافته است و لهجه يي نو و ترکيباتي تازه و انديشه اي خاص نصيبش گرديده، طبعاً تازگي هاي بسياري در سخن وي مشاهده مي شود»(16)
ديگر سخن اين که «امير خسرو در داستان سرايي رمانتيک راهي نوين باز کرد، زيرا زماني هم اخبار و قصص گذشته را به کنار گذاشت و هم به حوادث عهد خويش پرداخت و آن ها را لباس شعر پوشاند. بهترين اين نوع داستان ها که جنبه ي خاص و رمانتيک دارد. همانا کتاب «دولراني و خضرخان» اوست و آن سرگذشت غم انگيز عشق شاهزاده خضرخان پسر علاء الدين خلجي با دختر «راي گرن گجراتي» موسوم به ديولراني» است.(17)
در پايان اين داوري، سخن جامي را حسن ختام قرار مي دهيم. وي سخن نظامي را گوهر و سخن امير را زر ده دهي مي خواند:

ز ويرانه ي گنجه شد گنج سنج
رسانيد گنج سخن را به پنج

چو خسرو بدان پنجه هم پنجه شد
وزان بازوي فکرتش رنجه شد

کفش بود ز اين گونه گوهر تهي
زرش ساخت، ليکن زر ده دهي (18)
 

پی نوشت ها :
 

*استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تربت حيدريه
1- همان، بند 31، بيت 1.
2- خسمه ي امير خسرو، ص 143.
3- ليلي و مجنون نظامي، بند 1، بيت 3.
4- خمسه امير خسرو، ص 143.
5- ليلي و مجنون نظامي، بند 1، بيت 105.
6- خمسه ي امير خسرو، ص147.
7- ليلي و مجنون نظامي، بند 5، بيت 10 و 11.
8- خمسه ي امير خسرو، ص154.
9- ليلي و مجنون نظامي، بند10، بيت 1.
10- خسمه ي امير خسرو، ص 157.
11- همان، ص 157.
12- ليلي و مجنون نظامي، بند10، بيت 14 به بعد.
13- خمسه ي امير خسرو، ص158.
14- ر. ک: خمسه ي امير خسرو، ص160.
15- خمسه ي امير خسرو، ص240.
16- خمسه ي امير خسرو، ص 240.
17- هرمان اته، تاريخ ادبيات فارسي، ترجمه دکتر رضا زاده شفق،بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343، تهران.
18- صفا: تاريخ ادبيات در ايران، ص788.
 

 

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 20.